معنی بازبینی، کاربری کنترل کردن، نظارت کردن، تنظیم کردن، بازرسی، کنترل, معنی بازبینی، کاربری کنترل کردن، نظارت کردن، تنظیم کردن، بازرسی، کنترل, معنی fاxfdjd، lاcfcd ljتcg lcbj، j'اcت lcbj، تj'dk lcbj، fاxcsd، ljتcg, معنی اصطلاح بازبینی، کاربری کنترل کردن، نظارت کردن، تنظیم کردن، بازرسی، کنترل, معادل بازبینی، کاربری کنترل کردن، نظارت کردن، تنظیم کردن، بازرسی، کنترل, بازبینی، کاربری کنترل کردن، نظارت کردن، تنظیم کردن، بازرسی، کنترل چی میشه؟, بازبینی، کاربری کنترل کردن، نظارت کردن، تنظیم کردن، بازرسی، کنترل یعنی چی؟, بازبینی، کاربری کنترل کردن، نظارت کردن، تنظیم کردن، بازرسی، کنترل synonym, بازبینی، کاربری کنترل کردن، نظارت کردن، تنظیم کردن، بازرسی، کنترل definition,